asemon
|
عجیب دلتنگم... دلتنگ گذشته... دلتنگ خاطره هام... دلم تنگه برای موقعی که با یه جمله ی کوچیک لبخند رو لبام
می نشست... دلم تنگه... احساس میکنم افتادم تو چاه؛کسی صدامو نمی شنوه... هر چقدر داد و فریاد میکنم،صدا به خودم بر میگرده... آره دلم تنگه... درست مثل تو... میدونم تو هم دلتنگ خاطره هایی هستی که دیگه دیدنشون تو
خوابم برات محاله... و این یعنی بدترین احساس... خیلی دلم تنگ شده واسه اون وقتایی که فکـــــــــــــــر
میکردم،زندگی ارزش زنده موندن داره.... واسه اون وقتایی که با امید و هدف زندگی میکردم... تو هم این احساس رو داری؟؟؟ می فهمی چی میگم؟ نمیدونم چرا ولی فکر میکنم فقط خودم این احساس رو دارم...
نظرات شما عزیزان:
|
About
دعایت قبول شد مادربزرگ.... من(پیر)شدم... Archivesارديبهشت 1394اسفند 1393 مرداد 1393 خرداد 1393 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 AuthorsmozhganLinks
تفریحی
LinkDumpCategoriesکاربران آنلاين:
بازدیدها :
<-PollItems->
| |||||||||||||||
.gif){kind=small}
تبادل
لینک هوشمند
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
